سالها پیش از انقلاب، شادان، یکی از اهالی روستایی در کرمانشاه تعدادی بوقلمون جهت پرورش وارد روستا میکند. کدخدا و عواملش با این کار مخالفند و طبق داستانی قدیمی بوقلمون را پرندهای نحس میدانند. حوادثی توسط عوامل کدخدا در دهکده اتفاق میافتد که همه آن را به حساب نحوست بوقلمونها میآورند. اما نهایتاً دست مردان خان رو میشود و مرکز پرورش بوقلمون راه میافتد