"بهروز" که دست از قمار شسته، به خاطر دوستش که خواهری دم بخت دارد و برای عروسی او به پول محتاج است توبه را میشکند و دست به قمار میزند.این قمار برای بهروز و دیگر قماربازان با پشیمانی همراه است و او در آخرین فرصت زخمی و وامانده خود را به نزد همسرش میرساند.