یونس و رعنا در روستای قلعهنو میخواهند باهم عروسی کنند که با مخالفت سلیمان (فامیل عروس)مراسم بهم میخورد.از طرفی یوسف برادر یونس میخواهد طرح کشاورزی خود را اجرا کند اما سلیمان گلخانه او را به آتش میکشد، در جریان آتش سوزی محمد برادر سلیمان گم میشود و این موضوع باعث میشود سلیمان را به خود آورد، سرانجام مشخص میشود جوما کارگر سلیمان که از بچگی در خانه او مورد تحقیر قرار گرفته یوسف و محمد را دزدیده و با کمک پلیس و مرضیه که برای پیدا کردن راز دفینه به روستا آمده بود یوسف و محمد نجات مییابند. در انتها یونس و رعنا عروسی میکنند و دوباره گلخانه راه اندازی میشود، راز دفینه نیز پیدا شده و به موزه اهدا میگردد.