آقا حبیب که وضع مالی خوبی ندارد، به اتفاق خانواده اش عازم مجلس عروسی است. شعبده باز در مراسم عروسی، پسر کوچک حبیب را در کوزه آرزوها میبرد و غیب میکند. پسر شیطنت میکند و ظاهر نمی شود و سر از جای دیگر یعنی آشپزخانه در میآورد. راننده آژانسی که آنها را به منزل برگردانده متوجه میشود که پسر کوچک حبیب در داخل ماشین جامانده است. او را به منزل بر میگرداند، اما پسرک همچنان در کوچه شان ایستاده است و راه منزل را بلد نیست؛ بالاجبار دوباره او را سوار ماشین میکند و به دنبال مسافرش که خانم هنرپیشهای است میرود تا او را به مقصد برساند...