جوانی به نام امیرحسین در جبهه شهید می شود. نسیم، همسرش که از این موضوع مطلع نیست وی را در خواب می بیند که پلاکش را به او می دهد. پیش رضا، برادر شهید می رود. رضا که از شهادت امیرحسین مطلع بود و پلاک و وسایل او را داشت، به دنبال پلاک می گردد و آنرا در محلش نمی یابد. از نسیم پرس و جو می کند، ناگهان روح شهید در گوشه اتاق منزلش لحظه ای نمایان می شود و سپس محو می شود