مصطفیالی مردی است که از همه جاه طلبی ها آزاد شده است، زندگی می کند و در سبک زندگی خود زندگی می کند. اما به دلیل بیماری پدرش که سالها پیش او و مادرش را ترک کرده بود مجبور شد به استانبول برود. فلسفه مصطفالی، استانبول را که شهرت دارد با خوشحالی از حقایق خود پیش از رسیدن مصطفی پریده است. مصطفی، مردی که علیه پول، انباشت، تعیین اهداف، موفقیت و زندگی مثل ما نمی میرد، همه چیز را که ما می دانیم در این داستان سرگرم کننده صادق است. از آنجایی که او موفقیت را به عنوان پاداش نمی بیند، او به تهدید شکست نمی رسد. او در شرکت های بین المللی، دفاتر پلیس، مجتمع های آپارتمانی امن، کافه تریا دانشگاه ها و خانه های دانشجویی زندگی می کند. او به ما می گوید که چگونه در برابر جهان مدرن، جهان که می خواهد به ما چیزهای بیشتری را با ایجاد ترس از آینده، به ما برساند، مقاومت کند. مصطفیالی جوانان جهان را فرا می خواند: "من علیه جوانان ایستاده ام".