ابیر در هریادوپور بزرگ شد و چندین سال آنجا آنجا گذراند. در اوایل سالگی او Abir عشق خود را از دوران کودکی نیل را ملاقات کرد. پدر نیل، مردی با قدرت و ثروت است و او اجازه نمی دهد که دختر جوان او را با عبیر که به نظر بیگانه محسوب می شود، بشنود. وقتی عبیر و نیل گرفتار شدند، همه چیز زشت شد و تمام این خانواده به دلیل این امر از بین رفت. سرانجام خانواده ی عبیر از Hridoypur خارج شدند. پس از 12 سال، عبیر یک خواننده امیدوار است و پیشنهاد می دهد که آواز بخواند که در هریودایپور اتفاق می افتد. او می رود و پسر عموی نیل را یک گانگستر محلی می بیند، در حال ازدواج با نیل است. ابری با نیل ملاقات کرد، با وجود تمام این سال ها از هم جدا شده بودند. آنها قصد داشتند فرار کنند، اما طرح عبیر برای انتقام از دوران کودکی و گودال نیل بود (نیل وقتی دروغ می گریست که دروغ می گوید و ابیر مجبور شد همه اتهامات پدر نیل را بگیرد). او نیل را ترک کرد و خانه اش را ترک کرد، و این زمانی است که او متوجه می شود که او واقعا با نیل دوست دارد. او برای بازگشت به قلب نیل به هریادوپور برگشت.