دو دختر برای کمک به یک آشنای خود در کافهی وی مشغول کار میشوند."شمسی" یکی از دو دختر خود را میلیونر معرفی میکند و صاحب محل متدرجاٌ شیفته اش میشود.وقتی که آنها خیال ازدواج دارند عموی مرد که قصد دارد دخترش را به ازدواج درآورد، موقعیت حقیقی شمسی را فاش میکند اما او اهمیتی به این موضوع نداده و ازدواج میکند.