اکبر پس از بیکاری توان تأمین زندگی خانواده اش را ندارد. در قهوه خانه ای که پاتوق افراد بیکار و معتاد است به اعتیاد کشانده می شود و برای تأمین مخارج خود به توزیع مواد مخدر رو می آورد. همسر او، اقدس، برای تأمین خانواده کلفتی و رختشویی می کند و دخترش فاطمه، به وسیله اسماعیل، که عامل پخش مواد مخدر است به فحشا کشانده می شود.