جلال پسر شهرستانی که در دانشگاه پذیرفته شده و به منزل عمویش در تهران می آید. سینا پسر عموی او که جوان نالایق و لاابالی است بنای ناسازگاری با جلال می گذارد، جلال که یک جوان انقلابی است نهایتا" در یک شب بارانی که درگیری میان نیروهای رژیم شاه و انقلابیان صورت گرفته با نجات جان ساناز، نامزد سینا خود به شهادت می رسد