مرجان دانشجوی مردم شناسی برای تهیه پایان نامه همراه دوستش لیلا همسفر ایل بختیاری میشوند.در آنجا یکی از عشایر به نام دایی سلیمان پسری بهنام یوسف را که خانواده خود را از دست داده به فرزندی پذیرفته است.یوسف غریبهای را که به ایل حمله کرده و باعث مشکلاتی شده است به سزای عملش میرساند و جای خود را بین اهالی باز میکند.