"مهندس شاهین" که صاحب کارگاهی چوب بری در جنگلهای شمال است، دوستی به نام "باباقندی" دارد. باباقندی که تازه از زندان آزاد شده، طی حادثهای به شدت زخمی میشود و بعد دخترش را به شاهین میسپارد. "پروانه" نزد شاهین میماند. "ارسلان" جوانی خوشگذران است که در همسایگی کارگاه مهندس شاهین به سر میبرد، وی شیفتهی پروانه میشود. مثلث عشق پروانه، شاهین و ارسلان حوادثی را پدید میآورد که نتیجهاش وصلت شاهین و پروانه است.