مرد متمولی پس از ازدواج با همسرش درمییابد که صاحب فرزند نخواهد شد.به پیشنهاد زن، فرزند خدمتکار را به عنوان اولاد خود معرفی میکند اما چند سال بعد زن صاحب فرزند میشود و از آن پس بنای بدرفتاری با فرزند خدمتکار را میگذارد.خدمتکار که به شدت از موقعیت فرزندش نگران است در اوج ناراحتی با اتومبیل تصادف کرده و درمیگذرد.پس از این حادثه پدر کودک فرزندش را از خانواده مرد متمول خارج میکند اما فرزند واقعی مرد متمول که به برادر ناتنیاش انس گرفته از دوری او بیمار میشود.مرد و زن متمول که این فاجعه را باعث شدهاند یکباردیگر پسر خدمتکار را به خانه میبرند و از این پس دورهی تازهی زندگیشان آغاز میشود.