چارلی بوید تابستان گرم است. او شانزده ساله است، هورمون های او خشمگین هستند و او فقط متوجه شده است که مادرش با دوست بهترین پدرش رابطه دارد. یک چیز ذهن خود را از مشکلات خود، زن مرموز در خیابان که بازدید کننده روز و شب است، و فقط برای باغبان اعلام کرد. اما او فراموش شده است که یک رویداد خانوادگی غم انگیز چارلی را به دنیای درد تبدیل می کند، درد شدید چارلی فکر می کند هیچکس نمی تواند به او کمک کند. او اشتباه است کسی می تواند مگی، غریبه زیبا فرانسوی. او حرفه ای است، و او در درد متخصص است. دادن آن، کشف آن، به اشتراک گذاشتن آن، همه برای پول. بنابراین چارلی دوست دارد و به رغم خودش، او را به این پسر ناراحت می کشد که تمام درد هایی را که می تواند به او بدهد و از آن برای بهبودی خود استفاده کند، می گیرد. و همانطور که چارلی بهبود مییابد، او به این معناست که معشوقه خود را به زخم تبدیل میکند.