آقای قوام در 50 سالگی تصمیم می گیرد عطاری پدرش را به یک فروشگاه مدرن تبدیل کند و برای این کار همه هستی خانواده را گرو می گذارد، اما قوام با زیرکی مشکلات را رفع می کند. در این میان، قاسم که یک جانباز است قصد ازدواج با ریحان، دختر قوام را دارد، وی وقتی متوجه بیماری لاعلاجش می شود خود را از چشم ریحان پنهان می کند. سرانجام به خاطر پافشاری ریحان با یکدیگر ازدواج می کنند و این در حالی است که کار فروشگاه نیز روی روال افتاده است