داستان در مورد عاشق شدن سعید که مثلاً ۱۴ سال دارد است که عاشق دختر دایی خود یعنی دایجان ناپئلون میشود. دایی جان ناپلئون در این داستان به شکلی بیان شده که فکر میکنه در تمام جنگ هایی فرانسه در کنار ناپلئون بناپارت حظور داشته و در این ماجرا نوکر خونه که مش قاسم نام داره و بسیار اثر گذار بازی میکنه کمک اقا { دایی جان} میکنه,بطوری که همش با تعریف از جنگ هایی کازرون و ممسنی نشون میده که در کنار اقا جنگیده .پدر سعید داروخانه داره و دایی دیگرش سرگردی که خودشو سرهنگ میدونه و یه پسر ملنگ به نام پوری داره که لیسانس گرفته و لیلا یعنی همون مشوقه سیعد رو میخواد . پرویز صیاد در این فیلم در نقش دایی اسدالله میرزاایفایی نقش میکنه, که در امور خارجه کار میکنه و بسیار چشم هیز خوش مشربه و در خیلی از مواقع مشکلات با کار هایی با نمک اونه که حل میشه .نمونه یک انسان قوی که پرویز صیاد به زیبایی هر چه تمام تر