به علت مرگ حادثه ای که او در هنگام نوجوانی درگیر آن بود، حادثه ای که او به یاد نمی آورد، هفتاد و یک ساله بریدی سفید از لحاظ احساسی ناخوشایند است. خانم سفید، بیوه، فراموشی و الکلی، همچنان دخترش را مانند یک کودک رفتار می کند، گرچه توجه دخترش را به خود جلب می کند. با این حال، بردی به لحاظ جسمی تبدیل به یک زن جوان شده است. همیشه با مرگ مواجه می شود، سرگرمی جدید Brydie این است که هر حیوانی مرده را در قبرستان کلیسای محلی دفن کند. او همه بچه های کوچک شهر روستایی انگلیسی خود را متقاعد کرده است که همین کار را انجام دهند، قطعه های حیوانی که با نشانگرهای قبر ساخته شده اند. این دفن های حیوانی برای بسیاری از شهروندان اهمیت زیادی دارد که Brydie را به عنوان یک تهدید و نفوذ بد می دانند که باید قفل شوند. ویلیام فلیپ مؤسسه، اگرچه به عنوان هرکدام از گورهای حیوانات مضطرب است، بیشتر از هر کسی در شهر، موقعیت بریتی را درک می کند و می خواهد برای او بهترین ها را انجام دهد. هنگامی که به نظر می رسد که Brydie در معرض خطر واقعی است، Roibin Krisenki، یکی در گروه کولی ها به تازگی در منطقه مستقر شده است، آن را به خود را به عنوان نجات دهنده خود می گیرد.