کاوه قادری: فرزاد مؤتمن البته به لحاظ تکنیکی کوشیده در دنیای جدید نیز زیست بایسته و متناسب را داشته باشد؛ دست کم نشان به آن نشان که کوشیده از طریق کاتهای پرتعداد و دکوپاژ و تقطیعهای پی در پی، ریتم تدوین فیلم را شتابان و حادثهای کند.
کاوه قادری: بهروز شعیبی، «ضدمؤلف» خوبی نیست؛ حتی «تکنسین» خوبی هم نیست؛ حداقل به این معنا که قادر نیست درام سازیهای نوعاً متفاوت با کیفیتی بایسته داشته باشد.
کاوه قادری: در بعضی اوقات فیلم، که تناسب و پیوستگی با روند کلی فیلم و موتیف متن ندارند؛ ایدههای منفصل و پراکندهای که به نظر میرسد فیلم فقط و فقط برای استفاده شدن از آنها ساخته شده و در نتیجه، به جای اینکه «ایده» در خدمت «فیلم» باشد، «فیلم» فدای «ایده» شده است!
کاوه قادری: نخستین فیلم بلند سینمایی مهران احمدی یعنی «مصادره»، داستان اصلی اش را از طریق یک روایت غیرخطی فلاش بک گونه، به نحوی اتوبیوگرافیک، در گذر از موقعیت ها و پیشامدهای زمانی مختلف، با محوریت تأثیر موقعیت ها و رویدادهای زمانی و تاریخی بر زندگی شخصیت های اصلی ما تعریف می کند.
کاوه قادری: شاید بهتر باشد مصطفی تقیزاده در فیلم بعدیاش، روایتهای متمرکزتر و منسجمتری را برگزیند؛ یک پلات اصلی پرمتریال، با نهایتاً یکی-دو پلات فرعی خلوت و نحیف اما مکمل؛ تا بلکه به این طریق، بتواند شاکلهسازی روایی متناسبتری با شمایل نمایشی فیلماش داشته باشد.
کاوه قادری: «مَلی و راههای نرفتهاش»، به جای فیلمی جامعه شناسانه و دارای روان شناختی فردی، عملاً اثری مملو از جلوه نماییها و جلوهآراییهای صرفاً نمادین و دارای برچسب و هشتگهای تیپیکال اجتماعی باشد.
کاوه قادری: "بچههای آسمان" فیلمی خوب و بین المللی و در عین حال زیبا و دوست داشتنی است. فیلمی که هم با خود و هم با مخاطب خود بهشدت صادق است و برای مخاطب خود احترام و شعور قائل است.
کاوه قادری: به وضوح میتوان مشاهده کرد که در "آژانس شیشهای" جامعهای ساخته نشده (چه برسد به ساخته شدن جامعهی پس از جنگ) و جامعهی بیرونی به فیلم الصاق شده است و این یعنی تعیین تکلیف کردن برای مخاطب و شانه خالی کردن از ساخت درام و یا ملودرام.
کاوه قادری: مشخص نیست توکلی "بیگانه" را دقیقا برای کدام ملت و در خدمت کدام فرهنگ و در مقام آینهگی و یا آسیب شناسی کدام جامعه ساخته و اگر احیانا قصد آفرینش اثری جهان شمول و انتقال پیامی فراگیر را داشته تحقق این مهم با وجود جغرافیای مفقود شدهی فیلم میسر است؟!
کاوه قادری: شاید برخی یا بسیاری همچون نگارنده بر این باور باشند که آثار تاریخی تاریخ سینما را با عنایت به ذات سینما (که اساسا برگرفته از فراحقیقت است و نه حقیقت)...
کاوه قادری: به نظر میرسد اگر «ناسور»، آشنایی زداییاش در حوزههای تصویر، نمایش و تا حدی لحن و بیان را به حوزههای روایت، شخصیتپردازی و درونمایه نیز منتقل میکرد، قطعاً محصول سینمایی ارزشمندتر و دارای زیبایی شناسیهای بیشتری از آنچه اکنون پیش روی مخاطب است بدست میآمد.
کاوه قادری: «اروند» پوریا آذربایجانی ایده مرکزی خود را در چه جهتی بکار می گیرد؟ یادبود و خدابیامرزگویی صرف؟ و یا صرفاً رسیدن به این گزاره که همرزمان شخصیت اصلی، نه مفقود یا اسیر، بلکه شهید شدهاند و نهایتاً نمایش بقایای پیکرشان و چگونگی شهادتشان؟
کاوه قادری: مگر می توان ظهور فیلمساز بزرگی همچون اسکورسیزی در دهه ی 70 میلادی را چیزی به جز نعمت برای سینمای آمریکا (و یا حتی سینمای جهان) قلمداد کرد؟! "خیابانهای پایین...
کاوه قادری: هنوز با فیلمسازی مواجهیم که در آثارش قرار است ارائه درونمایه و حدیث نفس، به نحو کاذب باشد و از طریق جملات قصار و خطابه های غرایی که بدون کوچکترین بستر داستانی، نمایشی و حتی تصویری، به عریان ترین و ابتدایی ترین نحو ممکن صورت بپذیرد.
کاوه قادری: به نظر می رسد با پرسش هایی محوری مواجهیم که پاسخ هایشان، به سبب یافت نشدن در درام، یا مبتنی بر حدسیات اند و یا متکی به تأویل و معناتراشی و نمادسازی های اثبات نشده و عینیت نیافته؛ و یقیناً از همین جهات است که فیلم قادر نیست حدیث نفس خالقش درباره ماهی ها را دراماتیزه و به نحوی سینمایی از طریق طناز طباطبایی به عنوان کاراکتر ناظرش عرضه کند.
کاوه قادری: مسأله این نیست که بخواهیم فیلمساز ما اساس ایده مرکزی دشوارش که بنا بر عدم نمایش شخص میثم در تمام طول فیلم و تصور کردن تام و تمام حالات و رفتارش در تخیل مخاطب دارد را بخاطر نقصان هایش نادیده بگیرد؛ مسأله این است که برای جبران آن کمبودها، وجود چه آلترناتیوهایی پیش بینی شده؟ برای حذف نمایش میثم که دست کم منجر به حذف حس او شده، چه جایگزینی درنظر گرفته شده؟