حمید خرمی: «آنسوی ابرها» قبل از آنکه ناتورالیسم باشد، یک «سمبولیسم» است؛ از نماها و اشیا و شهر تا خود انسانها و اسامی و روابطشان؛ درواقع مجیدی، قواعد یک روایت اخلاقی و انسانی را با اشیایی مثل پرده بیان میکند که نماد حریم گرفتن و حیا است
حمید خرمی: فیلشاه نیز حاوی یک قصه قدسی است و در ادامه شاهزاده روم است؛ قصه اصحاب الفیل، که کدهای فانتزی به خود گرفته است و جهانی متحد یا نیمه متحد حیوانات را نشان میدهد، چیزی شبیه کتاب قلعه حیوانات پویانمایی، این خاصیت را دارد که تمام اجزای فرم و محتوایش، قابل خوانش و بررسی است.
حمید خرمی: «فراری» یک ویران شهر (دیستوپیا) است و نماینده سه نسل از جامعه بر روی قطار آن سوار هستند و برای مخاطب جهانی، ایستگاهی جز ناامیدی و ویرانی و تباهی نخواهند داشت! گاهی افقهای مشترک، میتواند تعریف مشترکی دست دهد اما در اینجا امر مشترکی وجود ندارد، جز کدهای سادهای از طبقات جامعه.
حمید خرمی: جاده قدیم آوردهیک پوسیده و نخنما شده از انگارههای فمینیسمی است که «منیژه حکمت» مثلاً مانند« لورا مالوی»، با خیره سری مردان، محکم و کوبنده مبارزه میکند و هشدار میدهد.
حمید خرمی: این سینما در حال خود تخریبی است و هیچ آوردهای ندارد و به پلک زدنی، بنای درست نشده، ویران میشود؛ همانگونه که پایان فیلم کار کثیف، ثمره ماشین مهاجرت، در کمال مسخرگی و ناکامی، غرق و نابودی بود!
حمید خرمی: فیلم خود را آسیبشناسی معرفی می کند. به گواه فیلمهای قبلی «محمدهادی کریمی»، مضامینی که سراغش را گرفته، مبانی تصدیق نشدهای هستند که در کارزار فلسفه و روانشناسی و دین و…. استحکام نیافتهاند و مشکل اینجاست که کارگردان بهاشتباه، سینما را وجه بیان این ایدههای اتوکشیده خود نموده است و از آنسو، این فیلم هم به لحاظ فیلمنامه، گیج و مبهوت و مشتت مانده است.
حمید خرمی: در فیلم آینه بغل با جنسی از سینمای اعتراضیِ بیخطر و اتوکشیده روبهروییم که این سؤال را برای مخاطب دغدغهمند ایجاد میکند که در وضعیت تحریم و تحقیر کشور، چرا سینمای کمدی، بنمایه فکری جدی ندارد؟
حمید خرمی: فیلم عملاً فاقد قصه است و از حیث فلسفی، روبهزوال و پایان است و به مدد دیالوگ و کلیپ مجدداً سرپا میشود. فاقد شخصیتپردازی است و رفتوبرگشت زمانی و تقطیع فیلم هیچ کمکی به اتصال در پیرنگ نکرده است. هیچ حقیقتی در فیلم وجود ندارد مگر هویت متکثر از سینمای جهان.