- منظوم
- فیلم ها
- فیلم سینمایی خشکسالی و دروغ (1393)
- دیالوگ های خشکسالی و دروغ (1393)
دیالوگ های ماندگار فیلم سینمایی خشکسالی و دروغ (1393)
(سحر دولتشاهی): یه روز وقتی داشتم توو آینه نگاه میکردم، توو چشمام همون غمی رو دیدم که توو چشمای مامان بود... انگار مامان داشت از توو آینه بهم نگاه میکرد... همون روز فهمیدم چِمه... الان به تو بگم، دلیلش شاید احمقانه بنظر بیاد ولی دلیلش دقیقا همینه... غذا درست کردن!!!
زنایی مثل مامان یعنی اونایی که کارشون فقط خونه داریه... خب اونا خیلی بیشتر احساس بیهودگی میکنن... این بینتیجه بودن کارشون...
الان همین غذا، من سه چهار ساعت براش زحمت کشیدم توو نیم ساعت تموم شد...
زنایی مثل مامان یعنی اونایی که کارشون فقط خونه داریه... خب اونا خیلی بیشتر احساس بیهودگی میکنن... این بینتیجه بودن کارشون...
الان همین غذا، من سه چهار ساعت براش زحمت کشیدم توو نیم ساعت تموم شد...
خشکسالی و دروغ، از همان ابتدا قرار خود را به تاکید در رفتارها و نوع شخصیت مردها و زن ها و تفاوت های فیزیکی و رفتاری آن ها می گذارد. اکثر کنش های داستان بین زوج شخصیت ها اتفاق می افتد: آرش و آلا، امید و میترا، امید و آرش، آرش و میترا. اما اولین و آخرین کنش روابط را از حوزهٔ ارتباط خصوصی افراد به ارتباط خانوادگی و به صورت عام تر به روابط اجتماعی تعمیم می دهند.