- منظوم
- سریال ها
- سریال تلویزیونی پدر (1396)
- دیالوگ های پدر (1396)
دیالوگ های ماندگار سریال تلویزیونی پدر (1396)
حامد: نمیدونم چرا دوستش دارم.
حاج علی: به این میگن عشق، میخواهیش ولی نمیدونی چرا.
حاج علی: به این میگن عشق، میخواهیش ولی نمیدونی چرا.
حامد و لیلا (سینا مهراد): حامد: دیدی؟
لیلا: نه ...
حامد: اونجاست !
لیلا: من حواسم به توئه.
لیلا: نه ...
حامد: اونجاست !
لیلا: من حواسم به توئه.
شریفه و حاج علی (لعیا زنگنه): شریفه: اگه یه روز زنشو بیشتر از من دوست داشته باشه چی؟
حاج علی: پسرا آنقدری عاشق میشن که مادرشون یادشون داده.
شریفه: پس خوش به حال لیلا.
حاج علی: پسرا آنقدری عاشق میشن که مادرشون یادشون داده.
شریفه: پس خوش به حال لیلا.
لیلا و حامد (ریحانه پارسا): لیلا: چرا نگام نمیکنی؟
حامد: هنوز اونقدر محرم نشدی که عاشقت بشم ...
حامد: هنوز اونقدر محرم نشدی که عاشقت بشم ...
عمو اکبر (اکبر رحمتی): عمو اکبر:
«عشق همینه دوستش داری اما نمیدونی چرا ...».
«عشق همینه دوستش داری اما نمیدونی چرا ...».
حاج علی (مهدی سلطانی): حاج علی:
«یا دوستت داره و راضی میشه، یا دوستش داری و راضیش میکنی».
«یا دوستت داره و راضی میشه، یا دوستش داری و راضیش میکنی».
حاج علی (مهدی سلطانی): حاج علی:
«آقام خدا بیامرز میگفت:
«دست دهنده در نمیمونه، تا یه قرون به کسی ندی خدا ده تومن نمیذاره تو سفرت».
«آقام خدا بیامرز میگفت:
«دست دهنده در نمیمونه، تا یه قرون به کسی ندی خدا ده تومن نمیذاره تو سفرت».
لیلا و حامد (ریحانه پارسا): لیلا: تو اصلا میدونی دلتنگی یعنی چی؟
حامد: یعنی انگار میخوای بمیری، ولی نمیمیری.
حامد: یعنی انگار میخوای بمیری، ولی نمیمیری.
5.5
پدر
(1396)
حامد پسر جوانی است که طی یک ماجر درگیر داستانی عشقی میشود. او به خاطر اعتقاداتش و پدری که برایش الگویی تمام عیار است ناچار سر یک دو راهی قرار میگیرد که باید دست به انتخابی سرنوشتساز بزند…