(محمدرضا فروتن): چیه برادر؟ جشن تولده... ممنوعه؟ زن بی حجاب نداریم، زن باحجابم نداریم... مرد بی غیرت نداریم، مرد با غیرتم نداریم... نوار مبتذل نداریم... ماهواره نداریم... صور قبیحه نداریم... هشیش، گرس، تریاک، ذغال خوب، رفیق ناباب نداریم... رقص، آواز، خوشی، خنده، بشکن و بالا بنداز نداریم... شرمندتونم، هیچ چیز ممنوعه کلاً نداریم... بفرمائید تو ملاحظه کنید... خواهش میکنم؛ نداریم... نداریم... جشن تولد یه بچه ست ولی بچه هم نداریم... مهمونیه ولی مهمون نداریم... نمایشه، نمایش... نمایش یه نفره...
حامد علیرغم علاقه بسیار به همسرش مهناز و فرزندش نازی، آنها را پس از ده سال زندگی مشترک به خارج از کشور میفرستد. بهانه مهناز برای سفر، آزادی بیشتر است، اما پس از خروج از کشور، رفتارهای مشکوکی از او سر میزند.