شانتال، مدافع مشارکت در دفاع از مهاجر غیر قانونی بی خانمان، تصمیم می گیرد آپارتمان خود را دوباره تعمیر کند. به دنبال اعتقادات او، کارکنان کلمبیایی را که توسط یک معمار پیش بینی نشده هدایت می شود، می نامند. در همان زمان یک مشتری سابق تصمیم می گیرد که او در عشق او باشد، پس از آنکه دیوارهای مسکونی تخریب می شود، پسرش و دخترش تقریبا بی خانمان می شوند، معمار هر روز برنامه های جدیدی دارد، کارگران نامنظم در عاشق شانتال هستند و رقص با دخترش، مارتین (پسر) هنوز هم به تیغه غلتکی ادامه می دهد ... آیا آثار می توانند در این ظروف سرگردان شوند؟