کیت و چارلی قبل از آنها زندگی کاملی طراحی کرده اند: خرید یک خانه، ازدواج، بچه ها، تمام آثار. ترس از پرواز کیت در کانادا او را حفظ می کند در حالی که چارلی به کنوانسیون پزشکی به پاریس می رود. در حالی که چارلی توسط ژولیت دوست داشتنی کشته شده است. او از عروسی با کیت تماس می گیرد و او به طرز عجیبی یک هواپیما را می کند تا او را عقب بیاورد. او در نهایت نشسته در کنار دزد کوچولو فرانسوی لوک تیسیر نشسته است. او یک گردنبند به سرقت رفته و قاچاق انگور انگور را در کیسه خود پنهان می کند تا از طریق آداب و رسوم آن را دریافت کند. کیسه او به سرقت رفته است، گردنبند ظاهرا از دست داده است، و کیت و لوک به کن - لوک برای پیدا کردن گردنبند و کیت چارلی بازگشت. در طول راه، کیت و لوک شروع به داشتن احساسات برای یکدیگر می کنند - که البته زندگی آنها را تغییر می دهد.