یک جوان ۲۰ ساله است که از ۷ سالگی بهنگام مواجه شدن با فشارهای بالای عصبی دچار غش و بیهوشی می شده زیرا او و دوستان همسالش بارها از سوی یک فرد منحرف مورد سواستفاده جنسی قرار گرفته اند . یک دکتر روان پزشک به او توصیه می کند که خاطرات روزانه اش را بنویسد . او به این توصیه عمل می کند و یکروز در می یابد که با تمرکز روی این نوشته ها می تواند به زمان گذشته برگردد . او می کوشد تا در بازگشت به گذشته تغییراتی را در روند حوادث ایجاد کند تا شاید از این طریق وضعیت کنونی وی بهبود یابد برای مثال او می کوشد با تغییر در گذشته ، از مردن دوست دخترش جلوگیری نماید . اما هر بار در می یابد که برغم بوجود آوردن تغییراتی در روند حوادث ، قادر نیست تغییر عمده ای در نتیجه پایانی بوجود آورد .