مروارید یک خون آشام شانزده ساله است. خون خون، آلرژی به خورشید، و به طور کلی خیلی بد. اما پس از یک حمله مرموز، او قادر به زنده ماندن در نور روز است، همه چیز تغییر می کند. خانواده قدرتمند مروارید به زودی راه را برای استفاده از توانایی های جدید خود پیدا می کند: آنها مروارید را به دبیرستان می فرستند تا خون جدید تازه را برای جشن های آینده به افتخار پادشاه خون آشام جمع آوری کنند. تنها مشکل؟ مروارید شروع به رشد وجدان می کند. چگونه می تواند او را به دوستان جدید خود بفروشد - به خصوص پسر نازکی که باعث دردسرهایش می شود - برای کشتنش؟ سپس او قطعا مرده است اگر او به خانواده اش اجازه می دهد. چه کاری انجام میدهید؟