این داستان درست قبل از جنگ داخلی آغاز می شود، نشان دادن فیسک، بوید و لوقا، شهروندان جنوبی را به خرید میله ای از صابون می اندازد که احتمالا 10 قطعه طلا دارد. پیدا شده است، آنها از شهر خارج می شوند و فرار می کنند در طول خط ماسون-دیکسون همانطور که جنگ شروع می شود. فیسک یک طرح برای او و بویید برای بازگشت به جنوب و خرید پنبه، آن را به قاچاق به شمال که جایی که لوک آن را به کارخانه های نساجی شمالی است. در پایان جنگ آنها میلیون ها نفر را ساخته اند، فقط برای اینکه متوجه شویم که لوک پول خود را دوباره به اوراق قرضه کنفدراسیون سرمایه گذاری کرد. این فیلم مبتنی بر واقعیت، جیم فیزیک را یکی از بزرگترین هواداران و کارآفرینان تاریخ می داند. این نتیجه گیری با دخالت او در "جمعه سیاه"، وحشت مالی 1869، با جی گولد (که در فیلم نشان داده نشده است) و تلاش خود برای جابجایی بازار طلای آمریکا، نتیجه می گیرد. یک مثلث عشق بین فیسک، بوید و منسفیلد وجود دارد که بر اساس حساب های تاریخی نیز است.