خانم جولی ورد با ویله شوهرش، نیل ورد، که سرمایه گذار در وال استریت است، به وین باز می گردد. جولی و نیل برای یک سال ازدواج کرده اند اما دوست ندارند یکدیگر را دوست داشته باشند. جولی یک جراحت از جان پسرش جین دارد که یک مرد سادیست بود. در حالی که نیل در اتریش ملاقات می کند، جولی با دوستش، کارول براندت، تعطیلات خود را صرف می کند. آنها به یک مهمانی میروند که کارول پسر عموی خوش تیپ خود را جورج کوررو معرفی میکند، که به تازگی ثروتش را با او به ارث برده است. هنگامی که جولی ژان را در حزب می بیند، تصمیم می گیرد جایی را ترک کند. به زودی، جولی، که توسط نیل نادیده گرفته شده است، رابطه عاشقانه با جورج. در ضمن، یک قاتل سریال که زنان را با تیغ تیغه ای می کشد، وحشت زده وین است و بازرس هیچ هدفی را دنبال نمی کند. زمانی که جولی به خاطر رابطه عاشقانه خود با جورج به قتل رسیده است، او مظنون به این است که ژان شاید تهدید کننده باشد. کارول تصمیم می گیرد به ملاقات با شکنجه برود و کشته شود. جولی معتقد است که جین ممکن است قاتل قاتل باشد و تصمیم می گیرد که وین و نیل را ترک کنند تا به اسپانیا بروند. آیا او امن و دوست داشتنی خواهد بود؟