جمیل، رییس یک باند تبهکاری است که توسط همسر خواهرش سرهنگ یونس سبزی به زندان افتاده است و در آستانه رهایی از زندان، از دلبستگی میان دخترش با پسر سرهنگ سبزی مطلع می گردد. او با این که کینه و نفرت نسبت به یونس سراسر وجودش را گرفته است، با ازدواج فرزاندانشان موافقت می کند. او که در تمام این مدت سال ها به انتقام فکر می کرده در روز عقد دخترش از زندان آزاد می شود و...