بلا ی ۱۷ ساله عاشق ادوارد ۱۰۹ ساله شده، البته چون ادوارد خون آشام است ظاهرش جوان مانده و شبیه ۱۷ ساله ها است. حالا تولد ۱۸ سالگی بلا است و او نمی خواهد از معشوقش بزرگتر باشد! علاقه ی انها روز به روز به هم بیشتر می شود و بلا نمی خواهد هرگز از ادوارد جدا شود. پس تصمیمی هولناک می گیرد! او می خواهد یک خون اشام شود. اما ادوارد نمی تواند این را بپذیرد و او را ترک می کند. بلا افسرده در خانه است و روز ها و روزها در فکر ادوارد می گذرد. تا اینکه پسری سرخ پوست به نام “جیکوب” سعی می کند بلا را از این حال بیرون بیاورد و عاشق بلا می شود. اما مشکلی هست، خطری در کمین بلا است. خون آشام ها برای نابودی او برگشته اند و جیکوب به تنهایی نمی تواند راه به جایی ببرد. البته جیکوب دچار تغییراتی شده که بلا دلیلش را نمی داند. روزی بلا گیر یکی از خون آشام ها می افتد اما ناگهان چندین گرگ غول آسا به آن خون آشام حمله می کنند. اما جالب این جاست که بلا احساس می کند یکی از این گرگ ها را می شناسد و آن گرگ کسی نیست جز…