داستان درباره یک دختر ۱۶ ساله به نام هانا است که توسط پدرش اریک هلر در فنلاند تمرین داده می شود تا تبدیل به یک آدمکش حرفه ای شود. هانا از دوسالگی توسط اریک که یک مامور سابق سازمان سیا بود تعلیم داده می شد. اریک با دانستن رازی که نمی توانست آن را فاش سازد، سازمان را ترک کرده و به مکانی نامعلوم در قطب شمال رفت. ماریسا وایگلر یک افسر سازمان سیا قصد کشتن اریک را داشت.