یک بازرگان پیاده در یک شهر دور افتاده کشته شده است. پلیس مظنون است که او توسط یک آشنایی کشته شده است، زیرا حتی محققان با تجربه ترین پرونده ممکن است هیچ نشانه ای از مقاومت را شناسایی نکنند. سه نفر تحت سوء ظن قرار می گیرند، اما همه آنها آلبینای کامل دارند و تحقیقات متوقف می شوند. یک سال بعد یکی از آنها مرده است و پرونده اصلی قتل حتی بیشتر اسرار آمیز است. تقریبا پانزده سال گذشت و بازرس سرپرست، که در حال حاضر به بازنشستگی نزدیک می شود، نشان دهنده ی تنها مواردی است که او در یک حرفه ی دیگر موفق نشد. با اتهام مسئولیت و گناه، او با رضایت دادن به پرونده قتل، حل و فصل نمی شود، تصمیم می گیرد دوباره تحقیق کند. جستجوی مداوم او توجه به پرونده طولانی فراموش شده را نشان می دهد و ارتباط پنهانی بین پسر قربانی و دختر دختر محله را نشان می دهد. همانطور که عشق آنها رشد می کند، جنایت های بیشتری رخ می دهد. همانطور که گناهان آنها افزایش می یابد، تعقیب بازرسان به آنها نزدیک تر می شود.