حبیب پارسا در بورسیه تحصیلی دانشگاهی در پاریس پذیرفته میشود. در دانشگاه با دختری یهودی بهنام سارا آشنا میشود. با آغاز جنگ جهانی و درگیری فرانسه وحمله آلمانها به فرانسه حبیب به کمک زینت الملوک، همسر همایون پناه، دیپلمات ایرانی با تهیه پاسپورتهای جعلی برای سارا و مادرش آنها را به ایران میفرستد. اما حبیب به علت خیانت مظفر، یکی از همکلاسهایش دستگیر و بعد از مدتی روانه تهران شده و با کمک تقی، یکی از دوستانش آزاد میشود. بعد از مدتی حبیب با پرونده سازیهای عموی سارا دوباره به زندان میافتد. و پس از سالیان زیاد در حالی که حبیب به سنین میانسالی رسیده از زندان آزاد شده و سارا به استقبالش میآید.