«لوسی» (بولاک) که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با «پیتر» (گالاگر)،یکی از مسافران است. روزی «پیتر» به داخل ریل های قطار می افتد و «لوسی» او را نجات می دهد. اما «پیتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد «پیتر» می پندارند و «لوسی» نیز ابتدا سعی می کند واقعیت را بگوید اما بعدتر از بازی در نقش نامزد «پیتر» لذت هم می برد...