آمريکا پاک نابود شده است. ساکنين اين کشور يا نابود شده يا کشور را ترک کرده اند، پوشش گياهي تماما از بين رفته است. همه ي زيرساخت هاي تمدني نابود شده. چند سالي از اين حادثه مي گذرد و حالا دو شخصيت اصلي قصه، «مرد» (ويگو مورتنسن) و«پسر» (کودي اسميت مک في) ده ساله اش، سعي دارند از اين سرزمين مرگبار آکنده از انواع خطرات عبور کرده و خود را به درياي آزاد برساند؛ دريايي که هميشه در تاريخ آمريکا مترادف با اميد بوده است. «مرد» همواره در تلاش است تا«پسر»ش را به ادامه ي مسير تشويق کند و «پسر» هم که از تماشاي اين همه ويراني متحير است براي زنده مانده صرفا به پدر خود متکي است. «مرد» يک تفنگ با دو گلوله در اختيار دارد. او تصميم گرفته که اگر در يک شرايط ناگوار گرفتارشد، از اين دو گلوله براي کشتن خودش و پسرش استفاده کند. فيلم از بامزه نشان دادن پسر يا حتي از نمايش رابطه ي گرم پدر و پسري اکيدا خودداري کرده است.در صحنه هاي بازگشت به گذشته چارليز ترون را مي بينيم که در نقش همسر«مرد» در روزهايي که تمدن هنوز سرجاي خودش بود، ظاهر شده است .«مرد» حالا که در شرايط سختي گرفتار شده، تنها تکيه گاه روحي اش چنگ زدن به خاطرات گذشته است.