در آستانه جنگ جهانی دوم، یک افسر بریتانیا پل واترلو را بازبینی می کند و مرد جوان را که در ابتدای جنگ جهانی اول بود، به یاد می آورد و شاهزاده ی جوان او قبل از اینکه به جلو برود، ملاقات کرد. میرا با او مسیحیت را ترک کرد و از سپاه داللت خارج شد. او در خیابانهای لندن زندگی می کند و حتی بعد از اینکه می شنود عشق واقعی او در عمل کشته شده است، حتی پایین تر می افتد. اما او کشته نشد این سال های وحشتناک چیزی جز رؤیای بد نبوده است امید میرا پس از رویی او را پیدا می کند و او را به املاک کشور خود در خانواده می برد.