چند پاسدار در لباس مبدل در یورشی به یکی از مناطق اشغالی وسیله عراقیها، باعث آزادی یک اسیر ایرانی میشوند. بین اسیر آزاد شده (علی) و فرمانده پاسداران (احمد) الفتی پدید میآید. در جریان یک سرقت از بانک، احمد مورد اصابت گلوله قرار گرفته و در میگذرد. مرگ احمد تاثیر نامطلوبی بر روحیه علی میگذارد. اما به زودی روابط عاطفی علی و دخترش باعث میشود که دچار تحول شود و این همزمانست با آشکار شدن رد نهانگاه منافقین و علی پرتلاش و صمیمانه در این ماموریت شرکت جسته و باند منافقین را متلاشی میسازد.