محوطه ي خطا روايتگر يک داستان زيبا و انساني درباره ي خانوده ي سفيد پوستي است که يک نوجوان سياهپوست بي خانمان را زير بال و پر خود مي گيرند و به وي کمک مي کنند تا روياهاي خودش را جامه عمل بپوشاند. در مجموعه اي از صحنه هاي بازگشت به گذشته اين نوجوان را مي بينيم که در خانه با چه مشکلاتي روبرو است: مادر معتاد به مواد مخدر و پدري که معمولا در بيرون خانه است. اما در يک شب زمستاني، سرنوشت اين نوجوان براي هميشه عوض مي شود. او که در ابتدا به چيزي جز سقفي بر بالاي سر و غذايي براي خوردن نمي انديشيد به محض حل شدن اين مشکلات، چشمان خود را به دنياي اطرافش مي گشايد و کشف مي کند که توان رسيدن به آرزوهاي بزرگ را دارد.