«فرشته» دختر مدیرعامل یکی از شرکتهای مضاربهای، به رانندهی پدرش علاقهمند میشود و او را راضی به ازدواج با خود میکند. پس از ازدواج معلوم میشود که «فرشته» برای تهیهی ویزای آمریکا احتیاج به قبالهی ازدواج داشته است. «امیر» رانندهی شرکت، پس از اطلاع از این جریان کاری میکند که «فرشته» نتواند از ایران خارج شود. به زودی معلوم میشود که پدر «فرشته» از طریق شرکتش دست به کلاهبرداریهای بزرگی زده و پولهای مردم را در حسابی به نام «فرشته» گذاشته است. «فرشته» پس از پی بردن به واقعیت سعی میکند اشتباهات پدرش را جبران کند و در نهایت زندگی با «امیر» را ترجیح میدهد.