"رضا" و "گلآقا" از کودکی باهم بودهاند. حالا اولی یک دزد است و دومی یک پلیس! "رضا" یکبار در جریان یک دزدی با زنی به نام "زری" آشنا میشود که با برادر کوچکش زندگی سختی را میگذراند. رضا، زری را کمک میکند ولی به زودی گرفتاری تازهای پیش میآید. زری به دروغ متهم به قتل صاحب کافهای میشود که در آن کار میکند. رضا به پیگیری موضوع پرداخته و قاتل اصلی را شناسایی کرده و با کمک دوستش گلآقا او را گرفتار میکند و خود نیز از آن پس زندگی سادهای را پیشه میسازد.