پیرمردی کمشنوا با یک قفس و میکروفونی که به سمعکش متصل است در پی به دست آوردن پرندهای گمشده است. یکی از روزها در یک پارک جنگلی متوجه زن و مردی میشود. پس از کمی توجه زن را شناسایی میکند و به خانوادهاش اطلاع میدهد. شوهر زن در ملاقاتهای بعدی آنها را تعقیب میکند و مرد کشته میشود. شوهر در دادگاه محاکمه میگردد. دادگاه انتخاب نحوهی اعدام را به خود او واگذار میکند. شوهر غرق شدن در دریا را برمیگزیند... این داستان در سه روایت مختلف تکرار میشود که هر کدام نتیجهگیری خاص خودش را دارد.