روستای "حصار" از توابع "ارومیه" دو طایفه بر سر پدرکشتگی واهی، دچار اختلاف دیرینه هستند. دو طایفه که به بالادهی و پائین دهی شهرت یافتهاند روایت تازهای از اختلافات حیدری_ نعمتی را بازگو میکنند. پائین دهیها با فروش نمکگزاری کنار دریا، اتوبوسی خریداری میکنند. با ورود اتوبوس به حصار، بالادهیها کار مسافر کشیشان با (یلینکا) _ گاری_ متوقف میشود. اختلاف بار دیگر از سر گرفته میشود. معلم و پیر بابا (ریش سفید) روستا سعی در آشتی دادن طرفین اختلاف دارد. اما کدخدا بخاطر منافع شخصی تمهیداتی به کار میبرد تا بالادهیها نیز اتوبوس بخرند... وروئ اتوبوس جدبد به روستا، حقیقتی را آشکار میکند که بالادهیها و پائین دهیها وسیلهای شدهاند که کدخدا بتواند هرچه بیشتر ثروت اندوزی کند. با دریافت این واقعیت، دو طایفه اختلافات را به کناری گذارده و در کنار هم با تنبیه کدخدا زندگی طبیعی و معمول خود را از سر میگیرند.