نیما حاج حبیب را مقصر مرگ مادر خود میداند و قصد انتقام دارد. بنابراین ماهیهای مزرعه پرورش ماهی او را مسموم میکند، سارا دخترش را فریب میدهد، فاطمه و مادرش، ریحانه (همسر فعلی حاج حبیب بعد از مرگ مادر سارا) که متولی امامزاده مطیب هستند، دزدان قرآن نفیس و قیمتی امامزاده معرفی میکند. اما در پایان چهره واقعی نیما توسط پریچهر بر ملا میشود. زنی که رنج روزگار او را به دام کارهای خلاف انداخته و تحت نفوذ نیما قرار داده است. فاطمه مادرش را در این ماجراها از دست میدهد ولی از دست شیطان که در چهره مرد مومنی و به قصد کمک در مسیر او قرار گرفته است، محفوظ میماند و به حاج حبیب و سارا کمک میکند.