یک وکیل به نام خسرو محتشام به منظور بررسی پرونده شکایت زن زندانی به شیراز سفر می کند. در چمدان او، خاطرات همسرش را پیدا می کند که قسمت های مهمی از زندگی اش را از گذشته دور تا کنون پوشش می دهد. در ابتدای خاطرات فرشته، او به هفده سال ازدواجش با خسرو اشاره می کند. او همچنین بیان می کند که شوهرش نیاز به دانستن بیشتر در مورد زندگی گذشته اش دارد. او توضیح می دهد که در آغاز انقلاب ایران، او به تهران آمد و در هنگام تحصیل در دانشگاه، به جنبش های سیاسی جناح چپ جذب شد. در همان زمان، او عاشق یک پیرمرد به نام روزبه جاوید، سردبیر مجله ادبی بود. روزبه نیز برای فرشته احساس کرد حتی اگر ازدواج کرد. هنگامی که همسرش در مورد آن معلوم شد، از فرشته خواست تا زندگی خود را ترک کند. در همین حال، فرشته به این واقعیت پی می برد که چند سال پیش، روزبه جاوید، یک دختر را به نام مه مانیر دوست داشت که شبیه او بود. بنابراین، روزبه دوست فرشته را دوست داشت فقط به این دلیل که او را به یاد ماه مونیر و خاطراتی که با او داشت، به او یادآوری کرد. فرشته که در مورد وقایع اخیر شوکه شده است، سعی در تجدید نظر در زندگی و تصمیماتش داشت. بنابراین او شروع به مراقبت از یک زن سالخورده کرد که او بعدا عروسش شد.