"شاطرعباس" در محله سرشناس است.او خانوادهی خوب و کار پرمنفعتی دارد و زندگیاش به آرامی میگذرد.تا اینکه عاشق دختر به نام "فاطمه اره" میشود.فاطمه خواستگاران دیگری هم دارد وآنها سعی میکنند، گرچه در ابتدا موفقیتهایی هم به دست میآورند ولی بالاخره در برابر پایداریهای شاطر عباس از پا میافتند و او سرانجام با فاطمه اره ازدواج میکند.