زن و شوهری (زهرا و محمود) در حال جدا شدن از یکدیگر هستند، چون «محمود» قصد ترک وطن دارد. «زهرا» که یک مهاجر جنگی است میخواهد به زادگاهش، در خوزستان، برگردد. روز جدایی، «زهرا» پی میبرد که حامله است و «محمود» اکنون خود را در موقعیت تازهای مییابد، سعی میکند ترتیب سقط جنین را بدهد، اما بعداً از این تصمیم خود و همچنین قصد سفر به ژاپن منصرف شده و مشغول آراستن خانهی کوچک مسکونی خود برای ورود تازهوارد میشود...