جرمیا جانسن (ردفورد)، مردی جوان و تک رو که از شهرنشینی به تنگ آمده، در سال 1830 به کوهستان راکی می رود. در آن جا یک شکارچی (گیراش) او را می بیند و زیر پر و بالش را می گیرد. «جرمیا» روش زندگی در طبیعت وحشی را از شکارچی می آموزد و آرام آرام متکی به خود بار می آید…