"قوامی" که حکم فرمامداری یکی از شهرهای شمال را دذیافت داشته، عازم منطقه میشود. سه مرد مسلح به قصد ترور "قوامی" در تعقیبش هستند. این سه به اشتباه سرنشین یک اتومبیل مشابه را به قتل میرسانند. طی فرار به اشتباه خود پی میبرند و سعی در انجام مجدد قصد خود میکنند. پس از مدتی تعقیب در جاده شمال بر اثر ریزش کوه، زیر سنگ بزرگی دفن میشوند. قوامی باتفاق "رضا" از کرج با او همسفر شده است که از این توطئه جان سالم بدر بردهاند بر اثر یک اتفاق به رودخانه سقوط میکنند ولی سرانجام نجات پیدا میکنند.