«علی» پسربچهی نه ساله، به علت مشغلهی زیاد پدرش که ناخدادوم نیروی دریایی است، به سوی عمویش «مسعود عباسچی» کشیده میشود. «مسعود» مهناوییکم نیروی دریایی و شاغل در ناوشکن سهند است. او که جوانی متعهد و باایمان است، تمام اوقات فراغتش را با «علی» میگذراند و با هم لحظات شادی دارند. «علی» که از عمویش تأثیر میپذیرد، روز به روز به خصوصیات اخلاقی او نزدیکتر میشود. تا اینکه خواب هولناکی میبیند که آرامش خود را از دست میدهد. برای اینکه نگرانی خود را از خوابی که دیده با عمویش در میان بگذارد، به جستجوی عمویش برمیخیزد و به هر جایی سر میزند، اما با دیدن او دچار تردید و دودلی میشود و از آن بیم دارد که بازگو کردن خوابش، او را آزرده خاطر کند...