زمانی که دوستان و آشنایان «پوریا» تصور میکنند او فوت کرده، پوریا به دیدن مادرش میرود. سپس به دیدار دوستش رشید رفته و در مورد گذشته با او صحبت میکند - و برای او تعریف میکند که قبل از غیبتش در شب عروسی اش با شیوا، منشی شرکت پوریا ادعای رابطه با پوریا را کرده که مراسم عروسی به هم میخورد.